English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3933 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
copyright U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
programmer U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmers U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
cretins U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretin U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
high grown U دارای سبزیکای یا درخت کاری بلند
agrafe U سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
agraffe U سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده]
freethinkers U کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinker U کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
private U شخصی
civilians U شخصی
civil U شخصی
ones U شخصی
civilian U شخصی
informal U شخصی
personas U شخصی
persona U شخصی
personal U شخصی
personable U شخصی
personae U شخصی
privates U شخصی
some one U شخصی
one U شخصی
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
personalized form letter U فرم شخصی
personalty U اموال شخصی
private property U دارایی شخصی
oomph U چاذبه شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personalty U دارایی شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal effects U لوازم شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal staff U ستاد شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal service U خدمت شخصی
proenomen U نام شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
self will U اراده شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
self intrest U نفع شخصی
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
by end U غرض شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
whosoever U هر شخصی که باشد
informal observations U مشاهدات شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
individual foul U خطای شخصی
self employed U کار شخصی
self-employed U کار شخصی
personal property U مایملک شخصی
somebody U یک شخص شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal identity U هویت شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal income U درامد شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal error U خطای شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
particular good U عین شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
personal action U دعوی شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
private motive U غرض شخصی
self-interest U نفع شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal property U اموال شخصی
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
author U شخصی که برنامه می نویسد
bunched income U درامد خدمات شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
owned U شخصی مال خودم
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
own U شخصی مال خودم
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
valour U ارزش شخصی واجتماعی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels U دارایی شخصی منقول
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
privy seal U مهر شخصی پادشاه
owns U شخصی مال خودم
owning U شخصی مال خودم
self interested U در بند نفع شخصی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
pinning U شماره شناسایی شخصی
pinned U شماره شناسایی شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
pin U شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
onother's money U پول شخصی دیگر
self intrested U دربند نفع شخصی
personalize U جنبه شخصی دادن به
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
self regard U حفظ منافع شخصی
personal property U دارایی شخصی منقول
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
take to the cleaners <idiom> U همه پولهای شخصی رابردن
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
To have selfish motives . to have an axe to grind. U غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
copy for private use U نسخه برای استفاده شخصی
chattel U مال منقول دارایی شخصی
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
woodworth personal data sheet U پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
consulting U شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
operators U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
self revelation U افشاء افکار واحساسات شخصی
self-help U اعاشه از راه کار شخصی
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted <idiom> U گفتن نظر شخصی درجمع
self help U اعاشه از راه کار شخصی
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
crackpot <idiom> U شخصی خنثی وبی اهمیت
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1This student is stupid ,close the book on him.
3midas touch
1rite de passage
1Jack Attac
1کنایه از چیست
1to take a spell at whell
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com